کی بود کی بود؟ (2)
هفته گذشته به بخشی از کتاب کی بود کی بود اشاره شد. در ادامه، خلاصهای از بخش دیگر این کتاب نقل خواهد شد.
بخش دوم: غرور و تعصب و دیگر نقاط کور
مغز ما با نقاط کور بصری و روانی طراحی شده است و یکی از هوشمندانهترین کلکهایی که میزند این است که ما را دچار این توهم میکند که ما خودمان شخصاً هیچ نقطه کوری در مغزمان نداریم. میتوان گفت نظریه ناهماهنگی ذهنی به بیانی دیگر، نظریه نقاط کور ذهن است و درباره ایم موضوع بحث میکند که افراد چرا و چطور ناآگاهانه خودشان را کور میکنند، تا آن رویدادها و اطلاعات حیاتی را که مجبورشان میکند، رفتارها و باورهایشان را زیر سؤال ببرند، نبینند.
همه ما همانقدر از نقاط کور ذهنمان بیاطلاعیم که ماهی از آبی که در آن شنا میکند.
نویسندگان این کتاب مثالهای زیادی از مواردی مشابه رشوه گرفتن بیان میکنند. این رسوایی به آن خاطر پیش میآید که فرد رشوه گیرنده یا کسی که هدیهای دریافت میکند، در مقابل فرد مقابل احساس دین میکند. در نتیجه، وقتی احساس دین جایش را در زندگی باز میکند، توجیه کردن هم به دنبالش میآید.
تمامی تلاش ما برای توجیه کردن خویش در جهت برآوردن این نیاز است که نسبت به آنچه کردهایم، آنچه باور داریم و آنچه فکر میکنیم هستیم، نظر مساعدی داشته باشیم.
ما میتوانیم دورویی را در رفتار اکثریت افراد، به جز خودمان تشخیص دهیم. ما فکر میکنیم که پول بر قضاوت اکثریت افراد جز خودمان تأثیر میگذارد. تعصب و غرضورزی در اکثریت افراد، جز خودمان را تشخیص میدهیم. به لطف نقاط کور ذهنمان، که محافظ خودخواهیهایمان هستند، فکر میکنیم امکان ندارد ما هم آدم متعصبی باشیم و احساسات غیرمنطقی و بدخواهانه داشته باشیم. فکر میکنیم هر گونه تفکر منفیمان نسبت به افراد یا گروههای دیگر کاملاً موجه است؛ تنفر ما پایه و اساس منطقی دارد و این تنفر گروه مقابل است که باید سرکوب شود.
وقتی افراد درباره مسئلهای تعصب دارند، کنار گذاشتن آن دشوار میشود. حقوقدان بزرگ آلینور وندز هومر پسر گفته: «تلاش برای آموزش یک متعصب افراطی مثل نور تاباندن به مردمک چشم است؛ بلافاصله جمع میشود.» بیشتر افراد به جای تغییر تعصبشان، انرژی فراوانی صرف حفظش میکنند. افراد معمولاً مواردی را که خلاف باورشان است، استثنا تلقی میکنند.
همانطور که حفظ تعصب علیرغم اطلاعات نقضکننده تلاش زیادی میطلبد، سرکوب احساسات منفی حاصل از فائق شدن بر تعصب نیز تلاش ذهنی سختی میطلبد.
هر زمان افراد بیانرژی میشوند. یعنی خوابآلود، خسته، خشمگین، نگران یا مضطرباند، تمایل بیشتری نسبت به بروز تعصب واقعیشان نشان میدهند. بر این اساس وقتی افراد عذرخواهی میکنند و میگویند: «خودم هم باورم نمیشود چنین حرفهایی زدهام؛ خسته، نگران یا عصبانی بودم»، احتمالاً در آن زمان به آنچه گفتهاند باور داشتهاند.